جدول جو
جدول جو

معنی رای برانداختن - جستجوی لغت در جدول جو

رای برانداختن
(تَزْ تَ)
اظهار عقیده کردن. نظر دادن. رای زدن. اظهار نظر کردن. نظر دادن. راهنمائی کردن:
برانداز رایی که یاری دهد
ازین وحشتم رستگاری دهد.
نظامی.
دگرگونه دانا برانداخت رای
که سیماب دارد در آن آب جای.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ / تِرْ رَ / رِ دَ)
رای برانداختن. اظهار عقیده کردن. رجوع به رای برانداختن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رای انداختن
تصویر رای انداختن
اظهار عقیده کردن
فرهنگ لغت هوشیار